جولیوس رابرت اوپنهایمر یک فیزیکدان آمریکایی آلمانی تبار بود که به دلیل مشارکت در پروژه منهتن، پروژهای مرتبط با جنگ جهانی دوم که منجر به ساخت اولین سلاحهای هستهای شد، به عنوان "پدر بمب اتمی" شناخته شده است. اولین بمب اتمی با موفقیت در 16 ژوئیه سال 1945 در آزمایش ترینیتی در نیومکزیکو منفجر شد. در آگوست 1945، این سلاحها در بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی مورد استفاده قرار گرفت.
اوپنهایمر بعدا اظهار داشت كه كلماتی از بهگود گیتا به ذهنش آمده است: "حالا من تبدیل شده ام به مرگ، ناوشكن جهانیان".
پس از پایان جنگ، اوپنهایمر رئیس انجمن مشورتی کمیسیون انرژی اتمی تازه تاسیس ایالات متحده شد. وی از این موقعیت برای جلوگیری از گسترش هستهای و مسابقه تسلیحاتی با اتحاد جماهیر شوروی استفاده كرد. او مخالف توسعه بمب هیدروژنی در سال 1949 بود و متعاقباً در مورد موضوعات مربوط به دفاع که موجب تحریک خشم برخی از جناحها در دولت و ارتش آمریکا شد، موضع گرفت.
این مواضع، همراه با سوابق گذشته اوپنهایمر در ارتباط با افراد و سازمانهای وابسته به حزب کمونیست، باعث شد در یک دادرسی در سال 1954، لغو مجوزهای امنیتی او صادر شود. او به تدریس، نوشتن و کار در فیزیک ادامه داد. نه سال بعد، رئیس جمهور جان اف کندی جایزه انریکو فرمی را به عنوان اعاده حیثیت سیاسی به او اهدا کرد.
دستاوردهای اوپنهایمر در فیزیک شامل تقریب متولد- اوپنهایمر برای توابع موج مولکولی، کار بر روی تئوری الکترونها و پوزیترونها، فرآیند اوپنهایمر-فیلیپس در همجوشی هستهای و اولین پیشبینی تونل کوانتومی است. او به همراه دانشآموزان خود در تئوری مدرن ستارههای نوترونی و سیاهچاله ها و همچنین مکانیک کوانتومی، نظریه میدان کوانتومی و تعامل پرتوهای کیهانی کمکهای مهمی انجام داد. به عنوان یک معلم و مروج علم، او به عنوان پدر بنیانگذار مکتب فیزیک نظری آمریکایی شناخته میشود که در دهه 1930 به پیشرفتهای جهانی دست یافت. پس از جنگ جهانی دوم، وی مدیر موسسه مطالعات پیشرفته در پرینستون، نیوجرسی شد .
کودکی و آموزش
رابرت اوپنهایمر در 22 آوریل 1904 در نیویورک متولد شد پدرش یک وارد کننده ثروتمند نساجی یهودی بود که از سال 1888 از آلمان به ایالات متحده مهاجرت کرده بود. پدر رابرت بدون پول و بدون دانستن زبان انگلیسی به آمریکا آمد. وی در یک شرکت نساجی شغلی به دست آورد و طی یک دهه همکاری با این شرکت مدیر اجرایی آن شد. او از یهودیان اشکنازی بود. در سال 1912، خانواده به یک آپارتمان در طبقه یازدهم 155 درایو ریورساید، در نزدیکی خیابان 88 غربی منهتن نقل مکان کردند. منطقه ای که برای عمارتهای مجلل مشهور است. رابرت یک برادر کوچکتر به نام فرانک داشت که او نیز یک فیزیکدان شد.
پدرش، رابرت را ابتدا در مدرسه مقدماتی Alcuin ثبتنام کرد. در سال 1911، وارد مدرسه جامعه فرهنگ اخلاق شد. این مدرسه توسط فلیکس آدلر به منظور ترویج نوعی آموزش اخلاقی مبتنی بر جنبش فرهنگ اخلاقی، پایه گذاری شده بود که شعارش "عمل قبل از عقیده" بود.
او کلاسهای سوم و چهارم را در یک سال به پایان رساند و نیمی از کلاس هشتم را کنار زد. در سال آخر تحصیلاتش به شیمی علاقهمند شد. او یک سال پس از فارغالتحصیلی، در سن 18 سالگی، وارد کالج هاروارد شد، اما زمانی که او در تعطیلات تابستانی در یاخیموو (واقع در جمهوری چک) در کنار خانوادهاش به سر میبرد در معرض حمله کولیت (بیماری التهاب روده) قرار گرفت. برای کمک به او در بهبود بیماری، پدرش به کمک هربرت اسمیت معلم انگلیسی او، رابرت را به نیومکزیکو برد. در آنجا بود که اوپنهایمر عاشق اسب سواری و جنوب غربی ایالات متحده شد.
اوپنهایمر دانشآموخته رشته شیمی است، اما هاروارد دانشجویان علوم را ملزم به مطالعه تاریخ، ادبیات، فلسفه یا ریاضیات میکرد. او دوره عقبافتاده خود را با گذراندن شش دوره در هر ترم جبران کرد و در انجمن افتخار دانشگاهی Phi Beta Kappa پذیرفته شد.
در سال اول خود، وی به عنوان تحصیلات جداگانه در رشته فیزیک پذیرفته شد و این بدان معنی بود که وی نیازی به کلاسهای پایه ندارد و به جای آن میتوانست در کلاسهای پیشرفته ثبتنام کند. اوپنهایمر در دورهای مورد به ترمودینامیک که توسط پرسی بریجمن تدریس میشد، به فیزیک تجربی جذب شد.
تحصیل در اروپا
در سال 1924، به اوپنهایمر اطلاع داده شد که وی در کالج مسیح دانشگاه کمبریج پذیرفته شده است. او درخواستی به ارنست رادرفورد نوشت تا اجازه کار در آزمایشگاه کاوندیش را به او بدهد. اما رادرفورد نپذیرفت. وی در نهایت توسط شركت جی.جی تامسون به شرط تكمیل دوره اصلی آزمایشگاه پذیرفته شد. او با سرپرست خود، پاتریک بلک، که تنها چند سال از ارشدتر بود، رابطه خوبی نداشت. اوپنهایمر زمانی که در تعطیلات با دوستش، فرانسیس فرگوسن بود اعتراف کرد که یک سیب آغشته شده با مواد شیمیایی مضر را بر روی میز بلک گذاشته بود.
اوپنهایمر فردی لاغر، بلند قد و سیگاری بود که در افکار خودش غوطهور بود. بسیاری از دوستان وی، او را تمایل به خود مخرب توصیف میکردند.
زمانی که او از کمبریج به تعطیلات رفت تا با دوستش، فرگوسن در پاریس ملاقات کند، یک اتفاق نگران کننده رخ داد. فرگوسن متوجه حال روحی خراب اوپنهایمر شد و برای کمک، به او گفت که او قرار بود با دوست دخترش فرانسیس کیلی ازدواج کند. اوپنهایمر خبر را به خوبی متوجه نشد و روی فرگوسن پرید و سعی کرد او را خفه کند. اگرچه فرگوسن به راحتی از این حمله جلوگیری کرد، اما این حادثه فرگوسن را از مشکلات عمیق روانی اوپنهایمر متقاعد کرد.
در طول زندگی، اوپنهایمر تحت تأثیر دورههای افسردگی قرار گرفت، و یک بار به برادرش گفت، "من بیش از دوستان به فیزیک احتیاج دارم".
در سال 1926، اوپنهایمر کمبریج را ترک کرد تا برای ادامه تحصیل در دانشگاه گوتینگن، زیر نظر ماکس بورن برود. به این ترتیب وی در گوتینگن، دکترای خود را سال 1927 تحت نظر ماکس بورن به پایان رسانید. پس از مصاحبه دکترا، پروفسور جیمز فرانک، گفت: "خوشحالم که تمام شد."
گوتینگن یکی از مراکز برجسته جهان برای فیزیک نظری بود. او در آنجا با افراد مشهور زیادی از جمله ورنر هایزنبرگ، پاسکال جردن، ولفگانگ پائولی، پل دیراک، انریکو فرمی و ادوارد تلر آشنا شد. اوپنهایمر در گوتینگن مقالات زیادی در زمینه جدید مکانیک کوانتومی منتشر کرد. او همچنین تقریب بورن-اپنهایمر را گسترش داد که هماکنون در فیزیک کوانتومی مورد استفاده قرار میگیرد.
بازگشت به آمریکا
اوپنهایمر در سپتامبر سال 1927 به عضویت شورای تحقیقات ملی ایالات متحده در مؤسسه فناوری كالیفرنیا (کل تک) درآمد. پرسی ویلیام بریجمن فیزیکدان معروف آمریکایی (استاد سابق اوپنهایمر) او را در هاروارد میخواست، بنابراین به توافق رسیدند وی کمک هزینه تحصیلی خود را برای سال تحصیلی 1928-1927 بین هاروارد در 1927 و کل تک در سال 1928 تقسیم کند.
در کل تک او دوستی تنگاتنگی با لینوس پاولینگ برقرار کرد. آنها قصد داشتند با همکاری هم به ماهیت پیوند شیمیایی پی ببرند، زمینهای که در آن پاولینگ پیشگام بود. پاولینگ نتایج را تفسیر میکرد و اوپنهایمر محاسبات ریاضیات را برعهده داشت.
همکاری و دوستی آنها زمانی به پایان رسید که پاولینگ نسبت به رابطه اوپنهایمر و همسرش، آوا هلن بدگمان شد.این رفتار پاولینگ به خاطر این شروع شد که وقتی در محل کارش بود، اوپنهایمر به منزل او رفته بود و آوا هلن را دعوت کرد تا در مكزیكو او را ملاقات کند.(به گفته اوپنهایمر فقط میخواست آوا را امتحان کند) آوا نپذیرفت و این داستان را به شوهرش گزارش داد. دعوت از آوا، و عدم توجیه آشکار اوپنهایمر در مورد آن، پاولینگ را ناامید کرد و او به روابط خود با اوپنهایمر پایان داد. اوپنهایمر بعداً از وی دعوت كرد تا رئیس بخش شیمی پروژه منهتن شود، اما پاولینگ امتناع كرد و گفت كه او صلح بین است.
در پاییز سال 1928، اوپنهایمر برای بازدید و سخنرانی به انستیتوی پائول ارنفست دانشگاه لیدن به هلند رفت. او از لیدن، به مؤسسه فدرال فناوری سوئیس (ETH) واقع در زوریخ رفت تا با ولفگانگ پائولی مشهور، در زمینه مکانیک کوانتومی و طیفسنجی همکاری کند. اوپنهایمر برای پائولی احترام زیادی قائل بود و از سبک شخصیتی و همچنین رویکرد انتقادی او نسبت به مشکلات را دوست داشت و میخواست از او تقلید کند.
پس از بازگشت از اروپا، همزمان دانشیاری در دانشگاه برکلی و مؤسسه فناوری کالیفرنیا (کل تک) به او پیشنهاد شد و او از ۱۹۲۹ تا ۱۹۴۳ در این دو دانشگاه به تدریس و تحقیق پرداخت.
او از نزدیک با فیزیکدان برنده جایزه نوبل، ارنست لارنس در برکلی که سیکلوترون را ابداع کرده بود همکاری داشت و به او کمک کرد.
در سال 1936، دانشگاه برکلی او را با حقوق 3،300 دلار در سال (معادل 63000 دلار در سال 2020) به استاد کامل ارتقا داد. در عوض از او خواسته شد كه تدریس خود را در کل تک كاهش دهد، بنابراین توافق کردند كه او میتواند بركلی را به مدت شش هفته در هر سال ترک کند و به تدریس در کل تک مشغول شود.
کارهای علمی
اوپنهایمر تحقیقات مهمی را در نجوم نظری (خصوصاً در رابطه با نسبیت عام و نظریه هستهای)، فیزیک هستهای، طیفسنجی و نظریه میدان کوانتومی انجام داد.
اوپنهایمر در ابتدا علاقه زیادی به تئوری طیفسنجی داشت و در سال 1926 اولین مقاله خود را در مورد نظریه کوانتومی طیفهای مولکولی منتشر کرد. او روشی را برای انجام محاسبات احتمالات انتقال آن ایجاد کرد . همچنین توانست اثر فوتوالکتریک برای هیدروژن و اشعه X را محاسبه کند.
اوپنهایمر در اوایل سال 1930 مقالهای نوشت که اساساً وجود پوزیترون را پیشبینی میکرد. کارهای او بعد از آن بود که پل دیراک پیشنهاد کرد که الکترونها میتوانند هم دارای بار مثبت و هم بار منفی باشند. اوپنهایمر، با استفاده از شواهد تجربی، این نظریه را رد کرد و توضیح داد که این الکترونهای با بار مثبت همان پروتونها هستند. وی تصریح کرد که آنها باید به اندازه یک الکترون جرم داشته باشند،در حالی که آزمایشات نشان داد که پروتونها بسیار سنگینتر از الکترونها هستند. دو سال بعد، کارل دیوید آندرسون پوزیترون را کشف کرد، که برای او جایزه نوبل فیزیک در سال 1936 را به همراه داشت.
عکس اتاقک ابری که توسط کارل آندرسون از اولین پوزیترون کشف شده گرفت. یک صفحه سرب 6 میلی متر محفظه را از هم جدا میکند. انحراف و جهت دنباله یونی ذره نشان میدهد که ذره یک پوزیترون است.
اوپنهایمر همچنین تحقیقات مهمی درباره نظریه پرتو کیهانی انجام داد و سرآغاز کارهایی شد که سرانجام منجر به توصیف تونل زنی کوانتومی شد . در سال 1931، او با همکاری هاروی سالن، مقالهای در مورد "نظریه نسبیتی اثر فوتوالکتریک" نوشت که در آن، بر اساس شواهد تجربی، وی به درستی ادعای دیراک را مبنی بر اینکه دو سطح انرژی اتم هیدروژن دارای انرژی یکسانی هستند را رد کرد. و پس از آن بود که یکی از دانشجویان دکترای او به نام ویلیس لمب، این تغییر انرژی را اندازه گیری کرد و به تغییر لمب معروف شد.لمب در سال ۱۹۵۵ به خاطر کشفیات مربوط به تغییر لمب، مفتخر به دریافت جایزه نوبل فیزیک شد.
هنگامی که ارنست لارنس و ادوین مک میلان، هستههای بعضی اتمها را با دوترونها بمباران کردند، دریافتند که این نتایج با پیشبینیهای جورج گاموف مطابقت دارد، اما هنگامی که این کار را با انرژیهای بالاتر و هستههای سنگینتر امتحان میکردند، نتایج با این تئوری مطابقت نداشت.
اوپنهایمر با اولین دانشجوی دکتری خود، ملبا فیلیپس، محاسبه رادیواکتیویته مصنوعی را در معرض بمباران دوترونها انجام دادند و در سال 1935 نظریهای برای توضیح نتایج خود ارائه دادند که اکنون به عنوان فرآیند اوپنهایمر - فیلیپس شناخته میشود که این نظریه هنوز هم در حال استفاده است.
در اواخر دهه 1930، اوپنهایمر از طریق دوستی با ریچارد تولمن به اخترفیزیک علاقهمند شد،که منجر به یک سری مقالات در این باره شد. اولین مقاله که در سال 1938 با همکاری رابرت سربر (همان دانشمندی که نامگذاری پسر کوچک و مرد چاق به وی نسبت داده شد) با عنوان "در مورد پایداری هستههای ستارهای نوترون" نوشته شد، اوپنهایمر به بررسی خواص کوتولههای سفید پرداخت. این مقاله پس از همكاری با یكی از شاگردانش به نام جورج ولكوف نوشته شد. معادله تولمن-اوپنهایمر-ولکوف بنام آنها نامگذاری شده است.
سرانجام در سال 1939، اوپنهایمر و یکی دیگر از شاگردانش به نام هارتلند اسنایدر، مقالهای را در مورد "جاذبه مداوم گرانشی" تهیه کردند که وجود آنچه امروزه به عنوان سیاهچاله شناخته میشود را پیشبینی کردند.
پس از جنگ جهانی دوم، اوپنهایمر تنها پنج مقاله علمی منتشر كرد كه یكی از آنها در زمینه بیوفیزیک بود و پس از سال 1950 دیگر هیچ مقاله علمی منتشر نکرد. ماری گل مان،برنده جایزه نوبل فیزیک که بعنوان یك دانشمند میهمان، در سال 1951 با او در انستیتوی مطالعات پیشرفته كار میكرد، درباره او گفت :
تا آنجا که من میدانم، او هرگز مقالهای طولانی ننوشت و یا محاسبهای طولانی انجام نداد چون او برای انجام اینگونه کارها حوصله نداشت. کارهای او مانند اپرای کوچک و درخشان بودند. اما کارهای او الهام بخش دیگران بود و تأثیرش خارقالعاده بود.
علایق مختلف اوپنهایمر گاه تمرکز او را بر علم قطع می کرد. در سال 1933، وی زبان سانسکریت را فرا گرفت و با اینتولوژیست آرتور دبلیو رایدر در برکلی ملاقات کرد. وی بهگود گیتا را به زبان اصلی کتاب (سانسکریت) خواند و بعدها آن را به عنوان یکی از کتابهایی که در شکلگیری فلسفه زندگی خود بیشترین نقش را داشت نام برد.
علیرغم این بسیاری از فیزیکدانان نظیر لوئیز آلوارز -برنده جایزه نوبل فیزیک ۱۹۶۸- درباره او گفتهاند که اگر اوپنهایمر به اندازه کافی زندگی کرده بود تا پیشبینیهایش را با آزمایش اثبات کند، برای کار در مورد سقوط گرانشی،ستارههای نوترونی و سیاهچالهها برنده جایزه نوبل میشد.
اوپنهایمر سه بار، در سالهای 1946، 1951 و 1967 نامزد دریافت جایزه نوبل فیزیك شد،اما هرگز برنده نشد.
آبراهام پایس، فیزیکدان و مورخ هلندی، یک بار از اوپنهایمر سؤال کرد که مهمترین کار علمی وی کدام بوده است؟ اوپنهایمر تحقیقات خود در مورد الکترونها و پوزیترونها را ذکر کرد،نه کار او در انقباض گرانشی.
زندگی خصوصی و سیاسی
در دهه 1920، اوپنهایمر در مورد مسائل پیرامون خود بیاطلاع بود. وی ادعا میكرد كه روزنامه نمیخواند و یا رادیو گوش نمیدهد. زمانی از سقوط وال استریت سال 1929 خبردار شد كه حدود شش ماه از آن گذشته بود. او یک بار اظهار داشت كه تا انتخابات ریاست جمهوری 1936 هرگز رأی نداده بود. با این حال،از سال 1934 او به طور فزایندهای به سیاست و امور بینالملل روی آورد. در سال 1934، وی سه درصد از حقوق سالانه خود را - حدود 100 دلار (معادل 2000 دلار در سال 2020) - به مدت دو سال برای حمایت از فیزیکدانان آلمانی برای فرار از دست آلمان نازی اختصاص داد.
در جریان اعتصاب اسکله ساحل غربی در سال 1934، او و برخی از دانشجویانش، از جمله ملببا فیلیپس و باب سربر، در یک راهپیمایی شرکت کردند. اوپنهایمر بارها و بارها تلاش کرد تا جایگاه سربر را در برکلی ارتقا بخشد اما ریمند بیرج مانع آن میشد که احساس میکرد "یک یهودی در بخش کافی است".
مادر اوپنهایمر در سال 1931 درگذشت و پدرش به فاصله 6 سال در 1937 از دنیا رفت. وقتی پدرش درگذشت،392602 دلار برای اوپنهایمر و برادرش فرانک به جا گذاشت. اوپنهایمر بلافاصله وصیت نامهای نوشت که املاک خود را به دانشگاه کالیفرنیا واگذار کرد تا برای بورسهای تحصیلات تکمیلی مورد استفاده قرار گیرد.
او مانند بسیاری از روشنفکران جوان دهه 1930 از اصلاحات اجتماعی (که بعداً گفته میشد ایدههای کمونیستی بود) پشتیبانی میکرد. اما او هرگز علناً به حزب کمونیست نپیوست.
در سال 1936، اوپنهایمر با جین تاتلوک، دختر استاد ادبیات بركلی و دانشجوی دانشكده پزشکی دانشگاه استنفورد وارد رابطه عاشقانه شد. این دو دیدگاه سیاسی مشابهی داشتند ولی آنها در سال 1939 از هم جدا شدند. تاتلوک در 4 ژانویه سال 1944 خودکشی کرد و اوپنهایمر را بسیار اندوهگین کرد.
در آگوست همان سال او با كاترین ("كیتی") پونینگ، دانشجوی رادیكال بركلی و عضو سابق حزب كمونیست ملاقات كرد. کیتی قبلاً ازدواج کرده بود. اولین ازدواج او تنها چند ماه به طول انجامید. دومین همسر او، جو دالت، عضو فعال حزب کمونیست بود که در جنگ داخلی اسپانیا کشته شد.
کیتی به ایالات متحده بازگشت و در آنجا لیسانس هنر خود را در رشته گیاهشناسی از دانشگاه پنسیلوانیا گرفت. در آنجا با پزشکی به نام هریسون ازدواج کرد. در تابستان سال 1940 کیتی از هریسون نیز طلاق گرفت و اوپنهایمر را به عنوان شوهر چهارم خود در 1 نوامبر 1940 اعلام کرد. فرزند اول آنها پیتر در ماه می 1941 به دنیا آمد و فرزند دوم آنها تونی، در 7 دسامبر سال 1944 در لوس آلاموس نیومكزیكو متولد شد.
پروژه منهتن
در 9 اکتبر 1941، دو ماه قبل از ورود ایالات متحده آمریکا به جنگ جهانی دوم، رئیس جمهور وقت فرانکلین روزولت برنامه ای را برای توسعه بمب اتمی تصویب کرد. در ماه مه 1942، رئیس کمیته تحقیقات دفاع ملی جیمز برایانت کونتانت، که یکی از استادان اوپنهایمر در هاروارد بود، از اوپنهایمر دعوت کرد تا کار خود را روی محاسبات سریع نوترون انجام دهد.
در ژوئن سال 1942، ارتش آمریكا پروژه منهتن را برای انجام وظایف خود در پروژه بمب اتمی تأسیس كرد و روند انتقال مسئولیت از دفتر تحقیقات و توسعه علمی را به ارتش آغاز كرد.
در ماه سپتامبر، لزلی گروز به عنوان مدیر پروژه منهتن منصوب شد. او اوپنهایمر را به عنوان مدیریت علمی پروژه منهتن منصوب کرد. این انتخاب بسیاری را غافلگیر کرد زیرا اوپنهایمر دیدگاههای سیاسی چپ گرایانه داشت و سابقه رهبری پروژههای بزرگ را نداشت. گروز همچنین نگران این واقعیت بود که اوپنهایمر جایزه نوبل ندارد و ممکن است این اعتبار را برای رهبری دانشمندان دیگر نداشته باشد. با این حال، او از درک مفاهیم منحصر به فرد اوپنهایمر از جنبههای عملی در طراحی و ساخت بمب اتمی و وسعت دانش وی تحت تأثیر قرار گرفت.
به عنوان یک مهندس نظامی، گروز میدانست که این پروژه نه تنها به فیزیک بلکه به رشتههای شیمی، متالورژی، معماری و مهندسی نیز نیاز دارد. گروز همچنین در اوپنهایمر چیزی را می دید که بهترین ابزاری بود که میتوانست پروژه را به نتیجه نهایی برساند: "جاه طلبی" (یا از دید دیگران نبوغ)
اوپنهایمر، بین سالهای ۱۹۴۳–۱۹۴۵، پروژه منهتن را رهبری میکرد، که هدف آن تولید اولین بمب اتمی در لوس آلاموس در ایالت نیومکزیکوی آمریکا بود. در آزمایشگاه، اوپنهایمر گروهی از فیزیکدانان برتر زمان را جمع آوری کرد که وی از آنها به عنوان "درخشندهها" یاد می رد.
لوس آلاموس از چند صد نفر در سال 1943 به بیش از 6000 نفر در سال 1945 رسید.
اوپنهایمر در ابتدا با تقسیمات سازمانی گروههای بزرگ با مشکل روبرو بود، اما پس از اقامت دائم در لوس آلاموس به سرعت هنر مدیریت در مقیاس بزرگ را یاد گرفت. وی به دلیل تسلط خود بر تمامی جنبههای علمی این پروژه و تلاشهای خود برای کنترل درگیریهای اجتنابناپذیر فرهنگی بین دانشمندان و ارتش، مورد توجه قرار گرفت.
اوپنهایمر به دلیل خدمات خود به عنوان مدیر لوس آلاموس، در سال 1946 از رئیس جمهور هری اس.ترومن مدال شایستگی دریافت کرد.
آزمایش هستهای ترینیتی
در 16 ژوئیه 1945 کار مشترک دانشمندان در لوس آلاموس منجر به اولین انفجار هستهای جهان، در نزدیکی آلاموگوردو، نیومکزیکو شد. که اوپنهایمر در اواسط سال 1944 نام آنرا " Trinity " گذاشت.
آزمایش در ساعت 05:29:21 انجام شد و باعث انفجار و آزاد شدن انرژیای معادل ۲۰ کیلو تن تیانتی گردید. ماسه بیابان که بهطور عمده از سیلیکا تشکیل شده بود، ذوب شده و تبدیل به شیشه رادیواکتیو ضعیفی به رنگ سبز روشن گردید که «تریتینیت» نامگذاری شد. این انفجار باعث ایجاد حفرهای به عمق ۱٫۵ متر و به قطر ۹٫۱ متر شد. در هنگام انفجار کوههای اطراف برای مدت یک تا دوثانیه بیشتر از زمان روز روشن گردیدند. رنگهای مشاهده شده از بنفش تا سبز متغیر بوده و نهایتاً به رنگ سفید تغییر کرد. صدای غرش انفجار پس از ۴۰ ثانیه به ناظران رسید و تا ۱۶۰ کیلومتر دورتر احساس شد و ارتفاع ابر قارچی به ۱۲٫۱ کیلومتر رسید.
برای مخفی نگه داشتن آزمایش ارتش آمریکا آن را انفجار یک انبار مهمات گزارش کرد و تا زمان انفجار هیروشیما یعنی ۶ اوت حقیقت را در مورد آن افشا نکرد. ۲۶۰ نفر ناظر این آزمایش بودند. در آزمایش بعدی در سال ۱۹۴۶ نزدیک به ۴۰۰۰۰ نفر بازدید کننده حضور داشتند.
بمباران هستهای هیروشیما و ناکازاکی تنها چند هفته پس از این آزمایش رخ داد.
فعالیتهای پس از جنگ
پروژه منهتن حتی پس بمباران هستهای هیروشیما و ناکازاکی مخفی ماند و اوپنهایمر سخنگوی ملی علوم شد که مظهر نوع جدیدی از قدرت تکنوکراتیک بود. او به شخصی مشهور تبدیل شد و چهره وی روی جلد مجله های معروفی همچون Life و Time قرار گرفت.
در نوامبر سال 1945، اوپنهایمر لوس آلاموس را ترک کرد تا به کل تک برگردد، اما خیلی زود فهمید که دیگر حوصله تدریس ندارد. در سال 1947، به پیشنهاد لویس استراوس، رئیس هیت مدیره کمسیون انرژی اتمی آمریکا (AEC)، به مدیریت مؤسسه مطالعات پیشرفته در پرینستون، نیوجرسی منصوب شد و تا ۱۹۶۶ مدیر این مؤسسه بود. این کار با دستمزد 20،000 دلار در سال، به علاوه محل اقامتی با یک منزل متعلق به قرن 17th و با یک آشپز و زمینی به مساحت 107 هکتار به او داده شد. او مبلمان اروپایی و آثار هنری پساامپرسیونیسمی و فوویسمی فرانسه را جمعآوری کرد. مجموعه هنری وی شامل آثاری از پل سزان، آندره دورن، جارلز دسپیائو، موریس دو ولامینک، پابلو پیكاسو، رامبراند، پیر رنوآر، ون گوگ و ویلارد بود.
اوپنهایمر روشنفکران را در اوج قدرت خود و از رشتههای متنوعی گرد هم آورد تا به بزرگترین سؤالات عصر پاسخ دهد. وی کمک بسیاری به تحقیقات دانشمندان مشهوری از جمله فریمن دایسون، چن نینگ یانگ و تسونگ-دائو لی را که به خاطر کشف خود دربارهٔ قوانین پاریته برنده جایزه نوبل شدند، کرد .
او همچنین عضویت موقتی برای دانشمندان علوم انسانی، مانند توماس استرنز الیوت و جورج فراست کنان در موسسه مطالعات پیشرفته ایجاد کرد. برخی از این فعالیتها توسط تعدادی از اعضای دانشکده ریاضیات قابل قبول نبود که می خواستند این مؤسسه یک سنگر تحقیق علمی خالص بماند.
آبراهام پیز گفت:
اوپنهایمر فکر میکرد که یکی از شکستهای وی در این موسسه، ناتوانی در جمع کردن دانشمندان علوم طبیعی و علوم انسانی است.
اوپنهایمر در اواخر دهه 1940 و اوایل دهه 50 در تعدادی از هیئتهای دولتی و پروژههای مطالعاتی نقش داشت. در سال 1951، او در پروژه چارلز شرکت کرد که امکان ایجاد پدافند هوایی را در برابر حمله اتمی مورد بررسی قرار داد. در بهار 1952 اوپنهایمر پیشنویس گزارش پروژه گابریل را نوشت، که خطرات ناشی از ابزار هستهای را مورد بررسی قرار میداد. در این سال او ریاست هیئت مشاورهای پنج عضو وزارت امور خارجه در مورد خلع سلاح را بر عهده گرفت، که در ابتدا خواستار آن بود که ایالات متحده اولین آزمایش برنامهریزی شده بمب هیدروژنی را به تعویق انداخته و به دنبال ممنوعیت آزمایش حرارتی با اتحاد جماهیر شوروی باشد تا از توسعه سلاح جدید فاجعه بار جلوگیری کند و راه را برای توافقهای جدید تسلیحاتی بین دو کشور باز کند. یكی از توصیههای این هیئت این بود كه دولت آمریكا نسبت به خطرات ناشی از جنگ هستهای، بیشتر متعهد باشد.
اوپنهایمر بعداً با مقالهای در امور خارجه در ژوئن 1953، نظر خود را در مورد عدم استفاده از زرادخانههای هستهای بزرگتر را در معرض دید عموم مردم آمریکا قرار داد و در روزنامههای مهم آمریکایی مورد توجه قرار گرفت.
بنابراین، تا سال 1953، اوپنهایمر به اوج نفوذ دیگری رسیده بود، که در چندین پست و پروژههای مختلف دولت درگیر بود و دسترسی به برنامههای مهم استراتژیک را داشت. اما در همان زمان اوپنهایمر به دشمن طرفداران توسعه بمب هیدروژنی تبدیل شده بود و مخالفان زیادی پیدا کرد. این دیدگاه او با ترس آنها از اینکه شهرت اوپنهایمر و قدرت ترغیب وی باعث شده بود تا به طرز خطرناکی در محافل دولتی، نظامی و علمی تأثیر بگذارد، همراه شد.
لغو اجازه امنیتی
در اوج دوران مک کارتیسم، در سال ۱۹۵۴، لویس استراوس، که شواهدی بر جاسوسی شوروی از برنامه اتمی آمریکا داشت و به خاطر پیشینه چپ گرایانه اوپنهایمر و مخالفتهای اوپنهایمر با توسعه اتمی آمریکا، خصوصاً توسعه بمب هیدروژنی، به او مشکوک بود، یک دوره سؤال و جواب یکماهه از اوپنهایمر برگزار کرد و در نهایت اجازههای امنیتی او را لغو کرد.
از جمله اتهامات اوپنهایمر، تعلل او در لو دادن یکی از دوستان کمونیستش، هوکان کاوالیر بود که به او پیشنهاد انتقال اطلاعات به شوروی داده بود.
نخستین آزمایش بمب اتمی توسط اتحاد جماهیر شوروی در اوت 1949 و زودتر از زمانی که آمریکا انتظار داشت انجام شد.
لغو اجازه امنیتی اوپنهایمر به معنای پایان دادن همکاری اوپنهایمر با دولت آمریکا در پروژههای سری بود. البته اوپنهایمر همچنان مدیر مؤسسه مطالعات پیشرفته بود و به فعالیتش در آن مرکز ادامه داد.
در سمیناری در انستیتوی وودرو ویلسون در تاریخ 20 مه 2009، بر اساس تجزیه و تحلیل گسترده در مورد یادداشتهای واسیلیف که از بایگانی KGB گرفته شده بود، جان ارل هاینس، هاروی کلر و الکساندر واسیلیف تأیید کردند که اوپنهایمر هرگز در جاسوسی برای اتحاد جماهیر شوروی نبوده است و به ایالات متحده خیانت نکرد. اطلاعات شوروی بارها و بارها سعی در استخدام وی کرد، اما هرگز موفق نشد.
سالهای پایانی
در اوایل سال 1954، اوپنهایمر چند ماه از سال را در جزیره سنت جان جزایر ویرجین آمریکا گذراند. در سال 1957، او قطعه زمینی (0.81 هکتار) در ساحل جیبنی خریداری کرد و مدت زیادی را با قایقرانی در کنار دخترش تونی و همسرش کیتی گذراند.
اوپنهایمر همچنان در مورد خطرات احتمالی اختراعات علمی برای بشریت نگران بود. وی به دانشمندان و دانشگاهیان برجسته مانند، آلبرت انیشتین، برتراند راسل، ژوزف روتبلات پیوست تا سرانجام در سال 1960، آكادمی جهانی هنر و علوم را ایجاد کردند.
اوپنهایمر در سال 1955، بیانیه راسل- انیشتین، که موضوع آن هشدار درباره خطرات گسترش سلاحهای هستهای برای جامعه بشری بود را امضا نکرد و در سال 1957، در اولین کنفرانسهای پاگواش (یک سازمان بینالمللی است که محققان و چهرههای معروف را به منظور کاهش خطر جنگ و یافتن راهحلهایی برای امنیت بینالملل فراهم میآورد.) در حالی که دعوت شده بود ،شرکت نکرد.
در سال 1955 اوپنهایمر کتاب The Open Mind را منتشر کرد، مجموعهای از هشت سخنرانی که وی از سال 1946 با موضوع سلاحهای هستهای و فرهنگ عامه ارائه داده بود.
اوپنهایمر ایده دیپلماسی سلاح های اتمی را رد کرد. وی نوشت: "اهداف این کشور در زمینه سیاست خارجی"، به هیچ وجه با اجبار نمیتواند تحقق یابد. در سال 1957، گروههای فلسفه و روانشناسی دانشگاه هاروارد، از اوپنهایمر برای ارائه "سخنرانی های ویلیام جیمز" دعوت کردند. حدود 1200 نفر برای شنیدن شش سخنرانی او تحت عنوان "امید نظم" به تئاتر سندرز آمده بودند.
جوایز و نشانها
در سپتامبر 1957، دولت فرانسه به او نشان لژیون دونور (نشان شوالیه، بالاترین نشان افتخار کشور فرانسه است که ناپلئون بناپارت در ۱۹ می ۱۸۰۲ آن را بنیان گذاشت) اعطا کرد، و در 3 مه 1962، وی به عنوان عضو خارجی انجمن سلطنتی انگلیس انتخاب شد.
با به قدرت رسیدن دموکراتها (جان اف کندی) و پایان دوران مک کارتیسم، در سال ۱۹۶۳ جایزه انریکو فرمی که بالاترین عنوان از طرف وزارت انرژی ایالات متحده آمریکا بود، به اوپنهایمر اعطا شد.
مرگ
اوپنهایمر اواخر سال 1965 به سرطان حنجره مبتلا شد و در 15 فوریه 1967 به کما افتاد. او سرانجام در ۱۸ فوریه ۱۹۶۷ در خانهاش در پرینستون، در ۶۲ سالگی درگذشت. یک هفته بعد مراسم یادبود او در الکساندر هال دانشگاه پرینستون برگزار شد. در این مراسم، 600 نفر از همکاران علمی، سیاسی و نظامی وی، به همراه برادرش فرانک و بقیه خانوادهاش حضور داشتند. جسد اوپنهایمر سوزانده شد و خاکسترش را به دریا انداختند.
در اکتبر 1972، همسرش کیتی در 62 سالگی درگذشت و پس از آن مزرعه اوپنهایمر واقع در نیومکزیکو به پسرش "پیتر" به ارث رسید و دارایی ساحلی او به دخترش "تونی" رسید. در ژانویه 1977، تونی در 32 سالگی خودکشی کرد. او ملکش را به مردم سنت جان برای یک پارک عمومی و یک منطقه تفریحی واگذار کرد.
گردآورنده: دنیاها، دانشنامۀ فارسی | www.donyaha.ir