آلبرت انیشتین

آلبرت انیشتین در چهاردهم مارس 1879 در شهر اولم که شهر متوسطی از ناحیه و ورتمبرگ آلمان بود متولد شد. اما شهر مزبور در زندگی او اهمیتی نداشته است، زیرا یک سال بعد از تولد او خانواده وی از اولم عازم مونیخ گردید. پدر آلبرت، هرمان انیشتین کارخانه‌ کوچکی برای تولید محصولات الکترو شیمیایی داشت و با کمک برادرش که مدیر فنی کارخانه بود از آن بهره‌برداری می‌کرد. گر چه در کار معاملات بصیرت کامل نداشت. پدر آلبرت از لحاظ عقاید سیاسی نیز مانند بسیاری از مردم آلمان گر چه با حکومت پروسیها مخالفت داشت، اما امپراتوری جدید آلمان را ستایش می‌کرد و صدر اعظم آن «بیسمارک» و« ژنرالمولتکه» و امپراتور پیر یعنی «ویلهم اول» را گرامی می‌داشت.

مادر انیشتین که قبل از ازدواج پائولین کوخ نام داشت بیش از پدر زندگی را جدی می‌گرفت و زنی بود از اهل هنر و صاحب احساساتی که خاص هنرمندان است و بزرگترین عامل خوشی او در زندگی و وسیله تسلای وی از علم روزگار موسیقی بود. آلبرت کوچولو به هیچ مفهوم کودک اعجوبه‌ای نبود و حتی مدت زیادی طول کشید تا سخن گفتن آموخت، بطوری که پدر و مادرش وحشت زده شدند که مبادا فرزندشان ناقص و غیر عادی باشد. اما بالاخره شروع به حرف زدن کرد، ولی غالباً ساکت و خاموش بود و هرگز بازیهای عادی را که مابین کودکان انجام می‌گرفت و موجب سرگرمی کودک و محبّت فی مابین می‌شود را دوست نداشت.

انیشتین در ۳ سالگی

در سال ۱۸۸۹، دانشجویی به نام مکس تلمود (بعدها به نام تالمی)، که به مدت شش سال پنجشنبه شب‌ها به منزل خانواده انیشتین می‌آمد، انیشتین را با مهم‌ترین متون علمی و فلسفی، مانند نقد خرد ناب از کانت، آشنا کرد. همچنین در نوجوانی، دو عموی او با توصیه و تهیه کتاب‌هایی در زمینه علم، ریاضی و فلسفه، به رشد فکری او کمک می‌کردند.

انیشتین در نوجوانی

در سال ۱۸۹۴، در پی کسادی کسب و کار، خانوادهٔ انیشتین از مونیخ به پاویا، شهری در ایتالی در نزدیکی میلان، مهاجرت کردند. همان زمان، انیشتین اولین کار علمی خود را با عنوان بررسی حالت اتر در میدان مغناطیسی، برای یکی از عموهایش نوشت. او برای تمام کردن درسش، در مدرسه شبانه‌روزی مونیخ ماند و پس از آنکه تنها توانست یک ترم را تمام کند، در بهار سال ۱۸۹۵ دبیرستان را رها کرده، برای پیوستن به خانواده‌اش رهسپار پاویا شد. یک سال و نیم پیش از امتحانات نهایی، او بدون اطلاع پدر و مادرش و با راضی کردن مسئولان مدرسه به اینکه با یک گواهی پزشکی به او اجازه مرخصی دهند، مدرسه را ترک کرد. بنابراین انیشتین گواهی تحصیلات ماز سویه نگرفت.

در همان سال یعنی در ۱۶ سالگی، او یک آزمایش ذهنی، که به آینه آلبرت انیشتین شهرت دارد، در نظر گرفت؛ اگر او پس از خیره شدن به یک آینه، با سرعت نور حرکت کند چه اتفاقی برای تصویرش خواهد افتاد. این که سرعت نور مستقل از بیننده‌اش است، بعدها به یکی از دو فرضیه نسبیت تبدیل شد.

در آزمون ورودی انستیتو تکنولوژی فدرال سوئیس، که امروزه به ای‌تی‌اچ زوریخ (ETHZ) شهرت دارد، اگرچه نمرهٔ آلبرت در بخش ریاضی و علوم عالی شد، نمرهٔ پایین او در ادبیات مانع قبولی‌اش شد ؛ پس از آن، خانواده‌اش او را به کانتون آرگاو در سوییس فرستادند تا تحصیلاتش را در آنجا تمام کند. پس از آن دیگر معلوم بود که آلبرت آن‌گونه که پدرش می‌خواست، مهندس الکترونیک نخواهد شد. او در آنجا به مطالعه تئوری الکترومغناطیس پرداخت و در سال ۱۸۹۶ دیپلم گرفت. در این مدت او در منزل خانواده پروفسور یاست وینتلر اقامت کرد و در آنجا در اولین تجربه عاشقانه، به ماری، دختر این خانواده، دل بست. مایا، خواهر انیشتین که نزدیک‌ترین هم‌راز او بود، بعدها با پسر همان خانواده، پُل، و دوست او نیز، مایکل بسو با دختر دیگر آن خانواده، آنا، ازدواج کردند. پس از آن انیشتین در ماه اکتبر به زوریخ رفت و در مؤسسه فدرال پلی تکنیک ثبت نام کرد؛ در همین حال ماری نیز برای تدریس به اولسبرگ در سوییس رفت. او در همان سال شهروندی خود در وورتمبرگ را لغو کرد.

ذوق هنری

ذوق هنری انیشتین چنان بود که او وقتی پنج ساله بود، روزی پدرش قطب نمایی جیبی را به وی نشان داد، خاصّیت اسرار آمیز عقربه مغناطیسی در کوک تأثیر عمیقی گذاشت. با وجود آنکه هیچ عامل مرئی در حرکت عقربه تأثیری نداشت، کودک چنین نتیجه گرفت در فضای خالی باید عاملی وجود داشته باشد که اجسام را جذب کند. وقتی که انیشتین پانزده ساله بود حادثه‌ای اتفاق افتاد که جریان زندگی او را به راه جدیدی منحرف ساخت.

هرمان پدر او در کار تجارت خویش با مشکلاتی مواجه شد و در پی آن صلاح را در آن دیدند که کارخانه خود را در مونیخ بفروشد و جای دیگری را برای کسب و کار خود ترتیب دهند. از آنجا که وی خوش بین و علاقمند به کسب لذّتهایی بود، تصمیم گرفت که به کشوری مهاجرت کند که زندگی در آن با سعادت بیشتری همراه باشد و به این منظور ایتالیا را انتخاب کرد و در شهر میلان مؤسسه مشابهی را ایجاد کرد. هنگامیکه وارد شهر میلان شدند آلبرت به پدر خود گفت که قصد دارد تابعیت کشور آلمان را ترک گوید. آقای هرمان به وی تذکر داد که این کار زشت و نابهنجار است.

دوران دانشجویی

در این دوران مشهورترین مؤسسه فنی در اروپا مرکزی به استثنای آلمان، مدرسه دارالفنون سوئیس در شهر زوریخ بوده است. آلبرت در امتحان داوطلبان شرکت کرد، ولی بخاطر اینکه در علوم طبیعی اطلاّعات وسیعی نداشت درامتحان پذیرفته نشد. با این حال مدیر دارالفنون زوریخ تحت تأثیر اطلاّعات وسیع او در ریاضیات واقع شد و از او درخواست کرد که دیپلم متوسطه‌ای را که برای ورود به دارالفنون لازم است در یک مدرسه سوئیسی بدست آورد و او را به مدرسه ممتاز شهر کوچک«آرائو»که با روش جدیدی اداره می‌شد معرفی کرد.

بعد از یک سال اقامت در مدرسه مذبور دیپلم لازم را بدست آورد و در نتیجه بدون امتحان در دارالفنون زوریخ پذیرفته شد. با اینکه درسهای فیزیک دارالفنون آمیخته با هیچگونه عمق فکری نبود، باز هم حضور در آنها آلبرت را تحریک کرد که کتب جستجو کنندگان بزرگ این را مورد مطالعه قرار دهد. او، آثار استادان کلاسیک فیزیک نظری از قبیل: بولتزمان، ماکسول و هرتز را با حرص عجیبی مطالعه کرد. شب و روز اوقات او با مطالعه این کتابها می‌گذشت و ضمن مطالعه آنها با هنر استادانه‌ای آشنا شد که چگونه بنیان ریاضی مستحکمی ساخت. او درست در خاتمه قرن 19 تحصیلات خود راپایان داد و به مسأله مهم تهیه شغل مواجه شد.

از آنجا که نتوانست مقام تدریسی در مدرسه پلی تکنیک بدست آورد، تنها یک راه باقی ماند و آن این بود که چنین شغل و مقامی در مدرسه متوسطه‌ای جستجو کند. اکنون سال 1910 شروع شده و آلبرت بیست و یک سال داشت و تابعیت سوئیس را بدست آورده بود. او در هنگام داوطلب شغل معلّمی خصوصی گردید و پذیرفته شد. انیشتین از کار خود راضی و حتّی خوشبخت بود که می‌تواند به پرورش جوانان بپردازد، امّا بزودی متوجّه شد معلمّان دیگر نیکی را که او می‌کارد ضایع و فاسد می‌کنند و این شغل را ترک کرد.

بعد از این دوران تاریک، ناگهان نوری درخشید و بعد از مدّتی در دفتر ثبت اختراعات مشغول به کار شد و به شهر «برن» انتقال یافت. کمی بعد از انتقال به شهر برن انیشتین با میلواماری همشاگردی قدیم خود در مدرسه پلی تکنیک ازدواج کرد.

انیشتین و همسرش میلوا ماریچ

هرچند که مادر انیشتین برای یهودی نبودن، سن بالا و نقص جسمانی ماریچ، با رابطه آن‌ها مخالف بود. انیشتین در سال ۱۹۰۳ با میلوا ماری، ازدواج کرد. قبل از ازدواج انیشتین با ماریچ، آن‌ها در سال ۱۹۰۲ صاحب یک فرزند دختر به نام لیزِرل شده بودند. لیزرل هنگامی متولد شد که ماریچ نزد خانواده‌اش در صربستان به سر می‌برد و انیشتین در برن سویس. از سرنوشت لیزرل اطلاع چندانی در دست نیست، و نظرهای مختلفی دربارهٔ او داده‌اند که ثابت نشده‌اند. پس از ازدواج، انیشتین و ماریچ صاحب دو فرزند پسر به نام‌های هانس آلبرتو ادوارد شدند. از سال ۱۹۱۴، انیشتین جدا از ماریچ و تنها در برلین زندگی می‌کرد در حالی‌که ماریچ و فرزندانش در زوریخ مانده بودند. بیماری اسکیزوفرنی ادوارد، انیشتین را عذاب می‌داد، و او بارها گفته بود ای کاش ادوارد هیچ‌گاه به دنیا نمی‌آمد.

از سال ۱۹۱۲، انیشتین در رابطه‌ای عاشقانه با دخترخاله بیوه‌اش (و نوه عموی پدرش) اِلزا انیشتینبود. او در فوریه ۱۹۱۹ از ماریچ طلاق گرفت و در ژوئن همان سال با الزا ازدواج کرد. با طلاقش از ماریچ، انیشتین به او قول داد که اگر برندهٔ جایزه نوبل شد، منافع مادی آن را به ماریچ بدهد و دست آخر در سال ۱۹۲۳ چنین کرد.

الزا از ازدواج سابقش دو دختر به نام‌های ایلزه و مارگوت داشت، اما از انیشتین بچه‌دار نشد.

انیشتین دخترخوانده‌های خود را می‌ستود و در نامه‌اش به السا در سال ۱۹۲۴، نوشت:

به اندازه دختر خودم، یا شاید بیشتر، مارگوت را دوست دارم، و کسی چه می‌داند اگر من پدر او بودم چه بچه بداخلاقی می‌شد.

این نامه‌ها شاهدی بر نادرستی ادعاها دربارۀ بی‌مهری انیشتین به خانواده‌اش بوده‌اند. پس از مهاجرت به آمریکا در سال ۱۹۳۳، در سال ۱۹۳۵ الزا بیماری کبد و قلب گرفت و در دسامبر ۱۹۳۶ درگذشت.

کار انیشتین در دفتر اختراعات خالی از لطف نبود و حتّی بسیار جالب می‌نمود وظیفه وی آن بود که اختراعات را که به دفتر مذبور می‌آوردند، مورد آزمایش اوّلیه قرار می‌داد.

شاید تمرین در همین کار موجب شده بود که وی با قدرت خارق العاده و بی‌مانند بتواند همواره نتایج اصلی و اساسی هر فرض و نظریه جدیدی را با سرعت درک و استخراج کند. چون انیشتین بخصوص به قوانین کلی فیزیک علاقه داشت و به حقیقت در صدد بود که با کمک محدودی میدان وسیع تجارت را به وجهی منطقی استنتاج کند.

کسب کرسی استادی دانشگاه

در اواخر سال 1910 کرسی فیزیک نظری در دانشگاه آلمانی پراگ خالی شد. انتصاب استادان این قبیل دانشگاهها طبق پیشنهاد دانشکده بوسیله امپراتور اتریش انجام می‌گرفت که معمولاً حقّ انتخاب خویش را به وزیر فرهنگ وا می‌گذاشت. تصمیم قطعی برای انتخاب داوطلب، قبل از همه، بر عهده فیزیکدانی به نام «آنتون لامپا» بود و او برای انتخاب استاد دو نفر را مدّ نظر داشت که یکی از آنها «کوستاو یائومان» و دیگری «انیشتین» بود. «یائومان» آن را نپذیرفت و پس از کش و قوسهای فراوان انیشتین این مقام را پذیرفت.

وی صاحب دو ویژگی بود که موجب گردید وی استاد زبردستی گردد. اوّلین آنها این بود که علاقه فراوان داشت تا برای عدّه بیشتری از همنوعان خود و بخصوص کسانی که در حول و حوش او می‌زیسته‌اند مفید باشد. ویژگی دوّم او ذوق هنریش بود که انیشتین را وا می داشت که نه فقط افکار عمومی خود را به نحوی روشن و منطقی مرتّب سازد، بلکه روش تنظیم آنها به نحوی باشد که چه خود او و چه استفاده کنند از نظر جهان شناسی نیز لذّت می‌برند.

هدف انیشتین این بود که فضای مطلق را از فیزیک براندازد. سال 1905 که در آن انیشتین فقط به حرکت مستقیم الخط متشابه پرداخته بود، انیشتین با کمک اصل تعادل پدیده‌های جدیدی را در مبحث نور پیش بینی کند که قابل مشاهده بوده‌اند و می‌توانست صحت نظریه جدید (نظریه نسبیت انیشتین) او را از لحاظ تجربی تأیید کرد.

عزیمت از پراگ

در مدّتی که انیشتین در پراگ تدریس می‌کرد، نه فقط نظریه جدید خود را درباره غیر وی بنا نهاد بلکه با شدّت بیشتری نظریه خود را درباره کوانتوم نو را که در شهر برن شروع کرده بود، توسعه داد. با همه این تفاصیل انیشتین به دانشگاه پراگ اطّلاع داد که در خاتمه دوره تابستانی سال 1912 خدمت این دانشگاه را ترک کرد. عزیمت ناگهانی انیشتین از شهر پراگ موجب سر و صدای بسیار در این شهر شد، در سر مقاله بزرگترین روزنامه آلمانی شهر پراگ نوشته شد: «که نبوغ و شهرت فوق العاده انیشیتن باعث شد که همکارانش او را مورد شکنجه و آزار قرار دهند و به ناچار شهر پراگ را ترک کرد.

انیشتین عازم شهر زوریخ گردید و در پایان سال 1912 با سمت استادی مدرسه پلی تکنیک زوریخ مشغول به کار شد. شهرت انیشتین به تدریج تا آنجا رسیده بود که بسیاری از مؤسسات و سازمانهای علمی جهان علاقه داشتند که وی به عنوان عضو وابسته با مؤسسه ایشان در ارتباط باشد. سالها بود که مقامات رسمی آلمان کوشش می‌کردند که شهر برلین نه فقط مرکز قدرت سیاسی و اقتصادی باشد، بلکه در عین حال کانون فعالیت هنری و علمی نیز محسوب گردد، به همین جهت از انیشتین دعوت به عمل آوردند. مدّت کمی بعد از ورود انیشتین به برلین، انیشتین از زوجه خویش هیلوا که از جنبه‌های مختلف با او عدم توافق داشت جدا گردید و زندگی را با تجرد می‌گذارند.

هنگامی که به عضویت آکادمی پادشاهی انتخاب شد، سی و چهار سال سن داشت و نسبت به همکاران خود که از او مسن‌تر بودند بیش از حد جوان می‌نمود. در این حال همه انیشتین را در وهله اوّل مردی مؤدب و دوست داشتنی به نظر می‌آوردند. فعالیت اصلی انیشتین در برلین این بود که با همکاران خویش و یا دانشجویان رشته فیزیک درباره کارهای علمی مصاحبه و مذاکره کند و آنها را در تهیه برنامه جستجوی علمی راهنمایی کند.

انیشتین و جنگ جهانی اول

هنوز یکسال از اقامت انیشتین در برلین نگذشته بود که ماه اوت 1914 جنگ جهانی شروع شد. در مدّت جنگ جهانی اول، روزنامه‌های برلین همه روزه از وقایع جنگ و شروع فتوحات ارتش آلمان بود. در عین حال انیشتین در منزل خود با دختر عمه خویش الزا آشنایی پیدا کرد. الزا زنی مهربان و خونگرم بود و همچنین او از شوهر مرحوم سابق خود دو دختر داشت، با اینحال انیشتین با او ازدواج کرد. جنگ بین المللی و شرایط معرفت النفسی که در نتیجه آن بر دنیای علم تحصیل گردید مانع از آن نشد که انیشتین با حرارت فوق العاده به توسعه و تکمیل نظریه ثقل خویش بپردازد.

وی با پیمودن راه تفکّری که در پراگ و زوریخ پیش گرفته بود توانست در سال 1916 نظریه‌ای برای ثقل و جاذبه عمومی بنا نهد که مستقل از نظریه‌های گذشته و از نظر منطقی دارای وحدت کامل بود. اهمیت نظریه جدید به زودی مورد تأیید و توجه دانشمندانی واقع گردید که دارای قدرت خلاق علمی بودند. تأیید تجربی نظریه انیشتین توجّه عموم مردم را به شدّت جلب کرده بود از این پس دیگر انیشتین مردی نبود که فقط مورد توجّه دانشمندان باشد و بس. بزودی وی نیز همچون زمامداران مشهور ممالک، بازیگران بزرگ سینما و تئاتر شهرت عام بدست آورد.

مسافرتهای انیشتین

تبلیغات مخالف و حملاتی که علیه انیشتین می‌شد موجب گردید که در تمام ممالک جهان و در همه طبقات اجتماعی توجّه عموم مردم بسوی نظریه‌های او جلب شود. مفاهیمی که برای توده‌های مردم هیچگونه اهمیتی نداشته است و عامه ایشان تقریبا چیزی از آن درک نمی‌کردند، موضوع مباحث سیاسی گردید. انیشتین در این زمان سفرهای خود را آغاز کرد، ابتدا به هلند، بعد به کشورهای چک و اسلواکی، اسپانیا، فرانسه، روسیه، اتریش، انگلیس، آمریکا و بسیاری کشورهای دیگر. امّا نکته قابل توجّه این است که وقتی انیشتین و همسر او به بندرگاه نیویورک شدند با استقبال شدید و تظاهرات پر شوری مواجه شدند که به احتمال قوی نظیر آن هرگز هنگام ورود یکی از دانشمندان رخ نداده بود.

انیشتین به آسیا و به کشورهای چین، ژاپن و فلسطین سفر کرده است و این خاتمه سفرهای او بود. درسال 1924 بعد از مسافرتهای متعدد به اکناف جهان انیشتین بار دیگر در برلین مستقر گردید. حملات همچنان بر او ادامه داشت و نظریات او را به عنوان بیان افکار قوم یهود و به سود فاشیسم می‌دانستند، به این دلیل انیشتین به شهر پرنیستون در آمریکا می‌رود. بعد از چندی همسرش الزا در سال 1936 از دنیا می‌رود و خواهر انیشتین که در فلورانس بود به شهر پرنیستون نزد برادرش آمد.

در همین دوران انیشتین تابیعت کشور آمریکا را می‌پذیرد. انیشتین در سال 1945 طبق قانون بازنشستگی مقام استادی مؤسسه مطالعات عالی پرنیستون را ترک کرد. ولی این تغییر سمت رسمی، تغییری در روش زندگی و کار او بوجود نیاورد. وی کماکان در پرنیستون بسر می‌برد و در مؤسسه مذبور تجسّسات خود را ادامه دهد.

انیشتین و بمب اتمی

در سال ۱۹۳۹ گروهی از فیزیک‌دان‌های مجارستانی از جمله لئو زیلارد که به آمریکا مهاجرت کرده بود، به دولت ایالات متحده آمریکا درباره برنامه نازی‌ها برای ساخت بمب اتمی هشدار دادند، اما به آن‌ها توجه نشد. در تابستان ۱۹۳۹ و چند ماه پیش از جنگ جهانی دوم، لئو زیلارد نامه‌ای به روزولت، رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده نوشت و از انیشتین هم خواست که آن‎را امضاء کند.

انیشتین و رابرت اوپنهایمر

زیلارد نسبتاً گمنام بود، اما انیشتین به واسطه نظریه‌های نسبیت و جایزه نوبل، شخص مشهوری به‌شمار می‌رفت. آن‌ها در این نامه از روزولت خواستند به این مسئله توجه کند. آن‌ها همچنین از او خواستند تا به پژوهش در زمینهٔ انرژی هسته‌ای و واکنش‌زنجیره‌ای بیشتر اهمیت داده شود. این نامه را سرآغاز پروژه منهتن برای ساخت بمب اتمی می‌دانند.

انیشتین، یک سال پیش از مرگ به دوست قدیمی‌اش لینوس پاولینگ گفت "من یک اشتباه بزرگ در زندگی کرده‌ام؛ نامهٔ توصیه ساخت بمب اتمی به روزولت را امضا کردم. اما برایش یک دلیل داشتم؛ خطر ساخت این بمب از سوی آلمانی‌ها …"

برای کارهای صلح‌جویانه سابق انیشتین، گرایش چپ‌گرایانه‌اش، و همچنین گزارش‌های مغرضانه و بی‌پایه‌ای که اف‌بی‌آی دربارهٔ ارتباط او با شوروی دریافت کرده‌بود، از شرکت او در پروژه منهتن جلوگیری شد.

مذهب آلبرت انیشتین

او بی‌دین بود و به گفته خود، به همه‌خدایی باروخ اسپینوزا یا اسپینوزیسم معتقد بود، اما به خدای شخصی معتقد نبوده بلکه آن را نقد می‌کرد. او همچنین خود را ندانم‌گرا معرفی می‌کرد، اما خود را آتئیست نمی‌دانست و ترجیح می‌داد که همان‌طور که خود می‌گفت «یک دیدگاه انسانی نسبت به ضعف هوش ادراکی ما انسان‌ها دربارهٔ درک طبیعت و خودمان» داشته باشد.

به گزارش گاردین و دویچه‌وله، در نامه‌ای از انیشتین که از یک کلکسیون شخصی در لندن به قیمت ۳ میلیون دلار به مزایده گذاشته شده، وی ادیان را «خرافات بچگانه» می‌نامد و با انتشار آن، مشاجره‌های طولانی طرفداران و مخالفان دین دربارهٔ گفتاورد وی «علم بدون دین لنگ است و دین بدون علم کور است» مطرح بود به پایان رسید.

صهیونیسم

انیشتین حامی سرشناسی هم برای صهیونیسم کارگری و هم برای تلاشهای پیش برنده همکاری یهودی-عربی بود. او در زمان قیومیت بریتانیا بر فلسطین از ایجاد وطن ملی یهودی حمایت می‌کرد ولی در ابتدا مخالف ایده یک دولت یهودی دارای مرز، یک ارتش و درجه‌ای از قدرت دنیوی بود.

اسکناس اسرائیل در سال ۱۹۶۸ با تصویر انیشتین

انیشتین در سال ۱۹۳۹ کتابی نیز به نام «دربارهٔ صهیونیسم» (About Zionism) نوشت. او پس از سفر به آمریکا به سخنرانی‌هایش به نفع صهیونیسم ادامه داد. انیشتین در یک سخنرانی در هتل کومودور نیویورک، به مردم گفت «آگاهی من از ماهیت اصلی یهودیت با عقیده یک کشور یهودی دارای مرز، ارتش، و درجه‌ای از قدرت دنیوی هر چقدر هم که متعادل باشد، مخالف است. من نگران آسیب داخلی هستم که یهودیت متحمل آن خواهد شد». او همچنین یک نامه سرگشاده منتشر شده در نیویورک تایمز این نامه مناخیم بگین و حزب ملی‌گرای هروت را خصوصاً برای برخورد نامناسب با بومیان عرب در جریان دیر یاسین که از سوی نفراتی از ایرگون و لحی انجام پذیرفت محکوم کرد.

علی‌رغم این نگرانی‌ها، او در تأسیس دانشگاه عبری در اورشلیم، فعالیت بسیاری کرد و در سال (۱۹۳۰) کتابی با عنوان «دربارهٔ صهیونیسم: مجموعه مقالات و سخنرانی‌های استاد آلبرت انیشتین»، منتشر کرد و مقالات خود را وقف آن دانشگاه کرد.

در سال ۱۹۵۲ و پس از درگذشت حییم وایزمن، عزرائیل کارلیباخ، روزنامه‌نگار پرنفوذ اسرائیلی در نامه‌ای به آلبرت انیشتین پیشنهاد داد که مقام رئیس‌جمهوری اسرائیل را بپذیرد، اما انیشتین این پیشنهاد را نپذیرفت و گفت که فاقد توانایی لازم برای این کار است؛ و به بهانه اشتغالات علمی از پذیرش این مسئولیت سر باز زد.

آلبرت انیشتین از ۱۹ اوت، ۱۹۴۶، با اعلام تشکیل بنیاد آموزش عالی آلبرت انیشتین ارتباط نزدیکی با طرح‌هایی داشت که مطبوعات از آن تحت عنوان «یک دانشگاه همگانی یهودی» نام می‌برد،

اما وی در ۲۲ ژوئن، ۱۹۴۷، از حمایت از این بنیاد دست برداشت و با استفاده از نامش در این بنیاد مخالفت کرد. این دانشگاه در سال ۱۹۴۸ با نام دانشگاه برندیس افتتاح شد.

انیشتین، به همراه آلبرت شوایتزر و برتراند راسل، علیه آزمایش هسته‌ای و بمب اتم مبارزه کردند. انیشتین به عنوان آخرین اقدام عمومی خود، تنها چند روز پیش از مرگ، بیانیه راسل-انیشتین را امضاء کرد، که این اقدام وی منجر به برگزاری کنفرانس پوگواش دربارهٔ علوم و امور جهان شد.

افتخارات

آلبرت انیشتین شماری از افتخارات خود را پس از مرگ به دست آورده‌است. به عنوان مثال:

آلبرت انیشتین بعد از دریافت جایزه نوبل فیزیک
آلبرت انیشتین بعد از دریافت جایزه نوبل فیزیک
  • در سال ۱۹۹۹، تایم انیشتین را مرد قرن نامید.
  • همچنین در سال ۱۹۹۹، نظرسنجی گالوپ انیشتین را چهارمین مرد محبوب جهان در قرن بیستم معرفی کرد محبوبترین.
  • یونسکو به مناسبت صدمین سال مقالات نسبیت خاص، اثر فوتوالکتریک و اثر براوانی سال ۲۰۰۵ را سال جهانی فیزیک نامید.
  • آکادمی ملی علوم تندیس برنز یادبود آلبرت انیشتین را در محوطه مقر این آکادمی، در واشینگتن نصب کرده‌است.

از جمله همنام‌های انیشتین می‌توان به این موارد اشاره کرد:

  • واحدی که در نورشیمی مورد استفاده قرار می‌گیرد، انیشتین.
  • عنصر شیمیایی ۹۹، انیشتینیوم.
  • استروئید ۲۰۰۱ انیشتین.
  • جایزه آلبرت انیشتین.
  • جایزه صلح آلبرت انیشتین.
  • دانشکده پزشکی آلبرت انیشتین دانشگاه یشیوا که در سال ۱۹۵۵ افتتاح شده‌است.
  • مرکز پزشکی آلبرت انیشتین در فیلادلفیا، پنسیلوانیا

آخرین سالهای زندگی انیشتین

این دوران تجسس در نیمه انزوای شهر پرنیستون با اضطراب و اغتشاش آمیخته ‌شده بود. هنوز ده سال دیگر از زندگی انیشتین باقی مانده بود، لیکن این دوره ده ساله درست مصادف با هنگامی بود که عصر بمب اتمی شروع می‌گردید و بشریّت تمرین و آموزش خویش را در این زمینه آغاز می‌کرد. بنابراین مسأله واقعی که برای او مطرح شد موضوع چگونگی پیدایش بمب اتمی نبود، با وجود اینکه منظور ما در اینجا دادن چشم اندازی مختصر از روابط انیشتین با حوادث بزرگ سیاسی آخرین سالهای زندگی او می‌باشد، باز هم اگر از دو موضوع اساسی یاد نکنیم همین چشم انداز هم ناقص خواهد بود. یکی از آنها نامه مشهور است که وی می‌بایست برای همکاری خود در شوروی سابق بفرستد و دوم شرح وقایعی است که در اوضاع و احوال فیزیکدانان آمریکایی، خاصه دانشمندان اتمی، در داخل مملکت خودشان تغییر بسیار ایجاد کرد.

اکنون می‌توانیم بصورت شایسته‌تری همه آنچه را که گهگاه موجب تیره شدن پایان زندگی وی می‌شد مشاهده کنیم و سرانجام روز هجدهم آوریل 1955 بزرگترین دانشمند و متفکر قرن بیستم، پیغمبر صلح و حامی و مدافع محنت دیدگان جهان، مردی که احتمالأ همراه با ناپلئون و بتهوون مشهورتر از همه‌ مردان جهان بوده است، در شهر پرنیستون واقع در ممالک متحده آمریکای شمالی از زندگی و تفکر و مبارزه دست کشید و از دار دنیا رفت و در گذشت.

«۲ راه براى زندگى است:

یکى از این تفکر که هیچ چیز یک معجزه نیست. دیگر این تفکر که همه چیز یک معجزه است»

آلبرت انیشتین (۱۹۵۵-۱۸۷۹)

بیشتر اوقات ساکت و خاموش بود و هرگز بازى هاى کودکان را دوست نداشت. آن روزها وقتى سربازان با غرش طلب ها در خیابان هاى مونیخ به حرکت درمى آمدند، پنجره هاى عمارت ها براى دیدن آنها باز مى شد اما هنگامى که آلبرت کوچک با پدر و مادرش با چنین صحنه هایى برخورد می‌کردند برخلاف کودکان دیگر به گریه و زارى مى پرداخت. از همان دوران کودکى از «اجبار» جمعى توسط عده اى دیگر تنفر داشت. سرانجام پسر بچه یهودى ما به مدرسه کاتولیک ها رفت و هیچ وقت دروغ نمى گفت. شاگردان مدرسه نام او را «شرافتمند» گذاشته بودند و همه او را شاگردى خیالباف و دوست داشتنى مى دانستند. پدر و مادرش گرچه از دیرفهمى او نگران بودند اما این قضیه را پنهان می‌کردند. مادرش یک روز گفت «شاید روزى او استاد بزرگى شود» در مواقعى که فامیل و آشنایان دسته جمعى به تپه هاى سرسبز اطراف مى رفتند و همه بچه ها دسته جمعى دنبال بالا رفتن از تپه و بازى هاى خاص کودکان بودند ولى آلبرت به گوشه اى مى رفت و ساعت ها به برگ درختان و حرکت موج گونه درختان موقع وزش باد یا حرکت مورچه ها یا ملخ ها خیره مى شد و متفکرانه غرق در طبیعت مى شد. در یکى از روزهاى ماه ژوئن ۱۹۰۵ مردى جوان با موهاى ژولیده خسته و وامانده به اداره پست شهر «برن» آمد و بسته نسبتاً بزرگى را که روکش آن از زرورق هاى سیگار بود به دست کارمند داد.

آدرس: «مجله عملى آنالن در رشته فیزیک در لایپزیک آلمان» وقتى که مرد برمى گشت آرامش فکرى نداشت. نتیجه سال ها کوشش شدید فکرى و زحمت بسیار فشرده مغز او بود که پست شد. مرد آنقدر خسته بود که چند روز بر سر کار خود در اداره ثبت اختراعات برن حاضر نشد. سال ۱۹۰۵ در مجله آنالن فیزیک، ۵ مقاله از او درج شد. مقاله اى تحت عنوان «سنجش ابعاد مولکول از یک راه نو» که در دانشگاه را براى این کارمند ناشناس گشود.

مقاله اى تحت عنوان «درباره نظریه مربوط به تولید و تبدیل نور» که بعدها نام «فتوالکتریک» گرفت براى او جایزه نوبل را به ارمغان آورد. این کشف او بر اعتبار فیزیک کوانتوم افزود و به کارهاى طیف نگارى کمک کرد. سومین مقاله مربوط به «حرکت کوچکترین ذره شناور در یک مایع» است که زمانى موضوع تحقیقات رابرت براون گیاه شناس معروف انگلیسى بود. چهارمین مقاله «الکترودینامیک اجسام متحرک» بود. این مقاله عجیب و غریبى بود! چرا که هیچ زیرنویس و منبع و ماخذى نداشت و نویسنده به هیچ دانشمند قبلى استناد نکرده است. این مقاله در نمایش خطوط کلى نظریه نسبیت نوشته شده بود.

و مقاله پنجم «آیا سختى یک جسم به انرژى محتوى آن بستگى دارد؟» که یک جورهایى به قصد بیان نظریه نسبیت انیشتین  از وجود نیرویى شگرف و بى سابقه خبر داد. آلبرت آنقدر معروف شده بود که دیگر همه او را در دنیا مى شناختند. از کشورهاى دیگر دعوتنامه دریافت کرد که براى سخنرانى یا زندگى به آنجا برود. او به انگلیس، فرانسه و ژاپن رفت و سرانجام به آمریکا و پرینستون. روزى ۲ دانشجوى آمریکایى بر سر شهرت انیشتین شرط بندى مى‌کنند. لذا نامه اى به نام و نشانى کوتاه و مختصر «پروفسور انیشتین، اروپا» پست کردند که این نامه بدون تاخیر به مقصد رسید. دخترى از اهالى پرینستون غالب روزها منزل خود را ترک می‌کرد و به منزل انیشتین مى رفت. مادر او از این موضوع متعجب شده و از دخترک توضیح خواست و دخترک گفت، مسئله ریاضى مدرسه را نمى توانستم در منزل حل کنم و مردم مى گفتند که در خانه شماره ۱۱۲ ریاضیدان بزرگى زندگى مى کند که درعین حال مرد بسیار خوبى است، به خانه او رفتم و از او خواهش کردم که در حل مسئله به من کمک کند، وى با کمال میل قبول کرد و مسئله را بسیار خوب براى من توضیح داد و وقتى که او شرح مى داد مسئله خیلى ساده تر از آن بود که معلم مدرسه براى بچه ها بیان می‌کرد. و در آخر هم به من گفت، هر وقت مسئله و مشکلى داشتى که نتوانستى آن را حل کنى پیش من بیا. مادر از این کار دختر خود ناراحت شد و از انیشتین عذرخواهى کرد. اما انیشتین پاسخ داد:

هیچ گونه عذرخواهى لازم نیست، قطعاً من ضمن صحبت با این کودک خیلى بیشتر از او آموختم تا او از من. 

بنابر وصیت انیشتین هیچ گونه تشییع جنازه‌اى از او به عمل نیامد.

دانشگاه تهران نیز تلگراف تسلیتى به مناسبت درگذشت آلبرت انیشتین مخابره کرد و مجلس یادبودى برپا ساخت. جواهر لعل نهرو نخست وزیر هند بحق در مورد وى گفته است «وى دانشمند بزرگ این عصر و به واقع یکى از جویندگان عدالت و راستى بود که هرگز با ناراستى و ظلم مصالحه نکرد». انیشتین درباره تدریس فیزیک به کودکان تفکر بسیار کرده بود. و نظرهاى جالب توجهى داشت و بر خلاف اغلب دانشمندان که از تدریس مطالب مقدماتى عار دارند، همواره اظهار تاسف می‌کرد که هیچ وقت فرصت تدریس در مدرسه متوسطه نداشته است!

مرگ

آلبرت اینشتین در 18 آوریل 1955 (روز دوشنبه ۲۸ فروردین سال ۱۳۳۴) در سن 76سالگی جهان پرآشوب را وداع گفت.

Albert Einstein

سه قدرت عظیم برجهان حکومت مى کنند: حماقت، ترس و حرص

گردآورنده: دنیاها، دانشنامۀ فارسی | www.donyaha.ir

دنیاها

بازیگران هندی