تابلوی شام آخر
شام آخر ( Il Cenacolo or L'Ultima Cena) یکی از دیوارنگارههای لئوناردو داوینچی ایتالیایی است.
این اثر هنری نشانگر صحنه هایی از شام آخر روزهای پایانی عمر مسیح است آنطور که انجیل به آن اشاره کرده است. این نقاشی بر پایه ی کتاب یوحنا، باب 13 آیه ی 21 است آنجا که مسیح می گوید که یکی از 12 حواری اش به وی خیانت خواهد کرد. این نقاشی یکی از مشهورترین و بازارش ترین نقاشی های جهان است، که بر خلاف بسیاری از نقاشی هایی از این دست قابل مالکیت شخصی نیست چرا که به آسانی نمی توان آنرا جابجا کرد.
داوینچی این نگاره را برای فرمانروای حامی خود یعنی دوک لودوویچو اسفورتزا کشید. این نقاشی حدود 3سال طول کشید در روز اغاز این نقاشی داوینچی از صورت یک مرد جوان که به همراه همسرش به یک مهمانی آمده بودن به عنوان صورت مسیح الهام گرفت. پس از سه سال داوینچی مدل دیگری برای ادامه پیدا کرد مرد الکلی که در گوشهای زیر پل افتاده بود بعد از اتمام کار مرد الکلی تابلو رو دید و گفت من این نقش را سه سال پیش موقعی که هنوز همسرم من رو ترک نکرده بود دیدم.
شام آخر در انجیل
شام فصح
« همچنین در مرقس 14 : 12 ـ 21 و لوقا 22 : 7 ـ 14 و یوحنا 13 : 21 ـ 30 »
17. در نخستین روز عید فطیر شاگردان نزد عیسی آمده از او پرسیدند: « کجا میل داری برای تو شام فصح را آماده کنیم ؟»
18. عیسی جواب داد : « در شهر نزد فلان شخص بروید و به او بگوئید: استاد می گوید وقت من نزدیک است و فصح را با شاگردانم در منزل تو نگاه خواهم داشت.»
19. شاگردان طبق دستور عیسی عمل کرده شام فصح را حاضر ساختند.
20. وقتی شب شد عیسی با دوازده شاگرد خود بر سر سفره نشست.
21. در ضمن شام فرمود: « بدانید که یکی از شما مرا تسلیم دشمن خواهد کرد.»
22. آنان بسیار ناراحت شدند و یکی پس از دیگری پرسیدند :« خداوندا ، آیا من آن شخص هستم ؟»
23. عیسی جواب داد : « کسی که دست خود را با من در کاسه فرو می کند مرا تسلیم خواهد کرد.
24. پسر انسان به همان راهی خواهد رفت که در کتاب مقدس برای او تعیین شده است، اما وای بر آن کس که پسر انسان توسط او تسلیم شود. برای آن شخص بهتر بود که هرگز به دنیا نمی آمد.»
25. آنگاه یهودای خائن در پاسخ گفت :« ای استاد ، آیا آن شخص من هستم ؟» عیسی جواب داد :« همان طور است که می گوئی .»
شام خداوند
« همچنین در مرقس 14 : 22 ـ 26 و لوقا 22 : 15 ـ 20 و اول قرنتیان 11 : 23 ـ 25 »
26. شام هنوز تمام نشده بود که عیسی نان را برداشت و پس از شکر گزاری آن را پاره کرده به شاگردان داد و گفت :« بگیرید و بخورید، این است بدن من »
27. آنگاه پیاله را برداشت و پس از شکر گزاری آن را به شاگردان داد و گفت : « همه شما از این بنوشید.
28. زیرا این است خون من که اجرای پیمان تازه را تائید می کند و برای آمرزش گناهان بسیاری ریخته می شود.
29. بدانید که من دیگر از میوه مو نخواهم نوشید تا روزیکه آنرا با شما در پادشاهی پدرم تازه بنوشم.»
30. پس از آن ، سرود فصح را خواندند و به طرف کوه زیتون رفتند.
نمونه بازسازی شده تابلوی شام آخر داوینچی
نکات مبهم و اسرارآمیز در این تابلو
روزی روزگاری جناب لئوناردو داوینچی تصمیم گرفتن یک نقاشی بر دیوار کلیسای سانتا ماریا در شهر میلان بکشند. موضوع هم مشخص بود. کاری مربوط به عیسی مسیح، آقای داوینچی یک آدم کار درستی بود. قرار شد ماجرای آخرین ملاقات مسیح با دوازده یار وفادارش موسوم به حواریون را به تصویر کشد. نتیجه یک شاهکار بود. داوینچی نامش را گذاشت «شام آخر». از آن به بعد هر کسی این ماجرای مسیح را می خواند و می شنید بلافاصله یاد این اثر مرحوم داوینچی می افتاد.
آقای داوینچی شخصیت خاصی داشت. یک سری اتفاقات و مسائل علمی را در ذهن خودش پیش بینی کرده بود و آنها رو روی کاغذ می آورد. طرحهایی مثل هواپیما یا هلی کوپتر (همان بالگرد خودمان) همه و همه در دست نویس ها یا طرح های ایشان باقی مانده. ژولورن نویسنده رمانهای علمی-تخیلی هم از نظر شخصیت چیزی شبیه داوینچی بود. سفر به ماه ژولورن سالها پیش از اولین سفر انسان به کره ماه بود.
اما یک آقایی در این یکی دو سال گذشته پیدایش شده و یک رمان نوشته به نام “The Davichi Code”. اول از همه روی اسم این رمان کلی شک و شبهه است. مثلا! اگر این نام را به «رمز داوینچی» ترجمه شود منظور یک معما یا نشانه مخفی از طرف اوست. اگر «راز داوینچی» ترجمه شود یعنی آقای داوینچی یک موضوع پنهان دارد که بعدها آشکار می شود. واقعیت این است که “The Davichi Code” را نمیتوان به هیچیک از این دو مورد مستقیما ترجمه کرد. دلیلش این است که رمان در واقع ماجرای کشف یک سری نشانههای پنهانی است که ظاهرا داوینچی آنها را از ترس کلیسای متعصب آن زمان آشکار نکرده. در واقع ترکیبی از چند مورد رمز و نشانه است که تبدیل به یک راز پنهان شده.
ماجرا چیست؟
ماجرای کلیساهای قرون وسطی را می دانید؟ سرنوشت گالیله را هم همینطور؟ خوب! پس فضا دستتان است که تعصب نسبت به مسیحیت چقدر زیاد بوده. حالا تصور کنید یک آقایی بیاید و تمام سرگذشت معمول عیسی را که کلیسا گفته زیر سوال ببرد. گالیله فقط یک مساله علمی را بیان کرد اما حالا داوینچی میخواهد خود عیسی را زیر سوال ببرد! فکر می کنید چه بلایی سر لئوناردوی ما می آید؟ داوینچی آنقدر باهوش است که چنین حماقتی نکند از طرفی بر روی اعتقاد خودش هم سخت متعصب است. پس چه می کند؟ نقاشی را که گفتم بر دیوار کلیسای سانتاماریا می کشد. همه چیز از همین جا شروع می شود. یک آقایی می افتد دنبال این ماجرا و اتفاقاتی برایش میافتد و آخر سر به این راز پنهان پی میبرد.
داوینچی چه می گفت؟
اگر به این اثر آقای داوینچی دقت کنید نکاتی را می بینید که شاید قبلا کمتر متوجه شدهاید. عیسی آن وسط نشسته است و دست چپش به حالت تعارف روی میز است و دست راستش در حال برداشتن یک تکه نان یا چیز شبیه آن. سمت چپ عیسی شش نفر هستند. سه نفر انتهایی سه مرد هستند که مشغول صحبت با هماند. نوع حرف زدنشان نگرانی را نشان می دهد که نفر سوم از سمت چپ (منظور چپ میز است) به سمت عیسی اشاره دارد. سه نفر بعدی مستقیما به طرف خود عیسی هستند و شکل و شمایل آنها نشان می دهد که دارند توصیههایی به عیسی می کنند. اگر تابلویی را که در آن سقراط را پیش از نوشیدن شوکران نشان می دهد دیده باشید، شبیه همین حالت را آنجا هم می بینید. فردی که سمت چپ عیسی نشسته به چیزی به بالا یا عدد یک یا مثل آن اشاره می کند و که نفر کناری او جلویش را گرفته. و نفر کناری او یعنی شخص چهارم از سمت چپ که به نظر جوانتر از بقیه است با حالتی دوستانه به عیسی نگاه میکند. آن وسط هم خود عیسی است که ظاهری بی تفاوت اما غمگین دارد. اما سمت راست عیسی! همه چیز اینجاست. همه ی آن چیزی که در این رمان راز آلود می گذرد در این قسمت نقاشی است. تعلیمات مسیحیت می گوید تمام دوازده نفری که اینجا هستند دوازده مرد می باشند. ولی «دن براون» در رمانش می خواهد اثبات کند که داستان چیز دیگری است. اگر کمی دقیقتر نگاه کنید سمت راست عیسی فردی را می بینید که ظاهر و فیزیکش چندان مردانه نیست. به یقه او دقت کنید. یقه ده نفر دیگر به شکل بیضی هایی است به سمت شانه ها باز شده اما یقه ایشان به شکل یک هفت فارسی است که نقطه تیز پایین آن به سمت سینهها آمده و از طرفین باز نشده. این دقیقا تفاوت یقه لباس های مردانه و زنانه در زمان داوینچی است. البته شخصی که سمت راست او نشسته هم یقهای باز به سمت سینه هایش دارد که از ریش و سینه او مشخص است که یک مرد است و یقهاش بیتشر به یک یقه پاره شده می ماند. آن شخصی که سمت راست عیسی نشسته از نظر داوینچی یک زن است نه یک مرد! (البته این را دن براون در رمانش می گوید) این زن دستانش را خیلی آرام روی میز گذاشته و بر خلاف دیگران که با هیجان کنار عیسی نشستهاند بسیار متین است، سرش را به سمت پیرمردی بد چهره و خشمگین خم کرده. به پیرمرد نگاه کنید. اگر به نشستن ها دقت کنید می بینید که همه کنار میز جا شدهاند ولی او نه! انگار از پشت سر و مخفیانه چیزی می گوید و هشدار می دهد. این وسط نفر دوم از سمت راست (منظور سمت راست میز است) دستاش را روی شانههای او گذاشته به او چیزی می گوید. پیرمرد کیست؟ جناب پطرس رئیس کلیسا. کمی بیشتر دقت کنید! خانم گفته شده لباس هایش دقیقا متضاد لباس عیسی است. حتی عیسی به چپ متمایل است و او راست. نقطه اتکای نقاشی هم برخلاف تصور اولیه عیسی نیست، بلکه یک حرف V است که بین عیسی و آن زن ایجاد شد. ترکیبی که بین عیسی و آن زن است شبیه حرف M است. اول واژه Marriage به معنی ازدواج، یعنی همان چیزی که برای روحانیون مسیحی طبق تعالیم مسیحیت حرام است. و همچنین اول نام مریم. به اینها اضافه کنید وقتی بدانید لئوناردو داوینچی ما به همرا « ساندرنو بوچیلی» و « آیزاک نیوتون» و «چارلز دارلکیف» و جالب تر از همه «ویکتور هوگو»همنچنین نفر دیگر از رمزشناسان معروف بودهاند ...
و اما...
در “The Davichi Code” دان براون اثبات می کند که، 1. عیسی با مریم مجدلیه ازدواج کرده بود و حتی بچه داشت2. مسیحیت منحرف شده و تمام این چیزهایی که امروز درباره مسیح می گویند ساخته و پرداخته ذهن پاپهای کاتولیک است.3. انجمنی مخفی وجود دارد که از این راز سالهاست مراقبت می کند و می خواهد در روزی آن را افشا کند. انجمنی که دو هزار سال قدمت دارد. شخص اول داستان «رابرت لنگدان» است که با کمک یک پلیس نماد شناس به نام «سوفی نوو» پی این قضیه را می گیرد... ماجرای کتاب رو می گذارم خودتون بخونید چون واقعا ماجراهای جالبی دارد. معماهای آن فوقالعاده است. دقیقا مثل یک بازی پیچیده که باید یک به یک مراحل را طی کرد تا به نتیجه رسید. نتایجی که همگی وابسته به نتیجه قبلی است. فیلم را ندیدهام ولی گویا اعتراض هایی به آن شده.
اما یک سوال باقی است. اگر مشابه این اتفاق درباره مسلمانان میافتاد تصور کنید چه می شد. فرض کنید کتابی چاپ می شد و می گفتند پیامبر از عایشه فرزندی داشته و... بقیهاش رو نمیگم که اگر بگم دهانم مسواک میخورد! فکر می کنید سر آن بنده خدایی که آن ادعا را کرده چه می آمد؟ این رمان رو با «آیات شیطانی» سلمان رشدی مقایسه نکنید. آن یک رمان محض بود اما رمان “The Davichi Code” فقط یک رمان نیست بلکه یک ایده و نظریه است که در قالب رمان بیان شده. فکر می کنید چه می شد؟ یا مسلمانان خیلی حساس هستند یا مسیحیان خیلی بی غیرت!! یا اینکه خود مسیحیان هم به حرفهای کلیسا وقعی ندارند و آن را بی اهمیت میدانند. خیلی احتمالات است اما شخصا انتظار برخورد خاصی از طرف واتیکان و امثالهم را نداشتم. در ضمن « کلید سلیمان» دن براون هم در راه است.
گردآورنده: دنیاها، دانشنامۀ فارسی | www.donyaha.ir