شعر اول (نو)
از جمع من تا ضرب تو
راهی به جز تفریق نیست
دلخوش به مجذورم نکن
اینجا مگر تقسیم نیست
به رادیکال عشق بیا
تا بشکند توان من
چیزی نچرخد بهتر است
سینوس من، آلفای تو
"وای دو" اگر عاشق شود
بیپرده "ایکس دو" میشود
چیزی شبیه معجزه
با جذر ممکن میشود
گر ایکس داری در سوال
جایی برای ترس نیست
در انتهای مسئله
دیگر مجال بحث نیست
شعر دوم
باز هم خواب ریاضی دیدهام
خواب خطهای موازی دیدهام
........................
خواب دیدم خواندهام ایگرگ زگوند
خنجر دیفرانسیل هم گشته کند
........................
از سر هر جایگشتی میپرم
دامن هر اتحادی میدرم
........................
دست و پای بازهها را بستهام
از کمند منحنیها رستهام
........................
شیب هر خط را به تندی میدوم
گوش هر ایگرگ وشی را میجوم
........................
گاه در زندان قدر مطلقم
گه اسیر زلف حد و مشتقم
........................
گاه خطها را موازی میکنم
با توانها نقطه بازی میکنم
........................
لشکر تمرین دارم بیشمار
تیغی از فرمول دارم در کنار
........................
ناگهان دیدم توابع مردهاند
پاره خطها، نقطهها، پژمردهاند
........................
در ریاضی بحث انتگرال نیست
صحبت از تبدیل و رادیکال نیست
........................
کاروان جذرها کوچیده است
استخوان کسرها پوسیده است
........................
از لگ و بسط نپر آثار نیست
رد پایی از خط و بردار نیست
........................
هیچکس را زین مصیبت غم نبود
صفر صفرم هم دگر مبهم نبود
........................
آری آری خواب افسون میکند
عقده را از سینه بیرون میکند
........................
مردم از این y,x داد، داد
روزهای بی ریاضی یاد باد
گردآورنده: دنیاها، دانشنامۀ فارسی | www.donyaha.ir