اگر انسان جایز الخطاست، پس چرا خداوند آدم و حوا را به خاطر خطايی كه مرتكب شدند، از بهشت بیرون کرد؟
برای پاسخ به اين سؤال، ذکر مقدماتی ضروری به نظر میرسد :
1- در تقدیر الهی از ابتدا مقدّر آن بوده که انسانها روی زمین زندگی کنند و کمال و سعادت و خوشبختی خود را روی زمین - با اختیار خود - به دست آورند. خداوند از ابتدا به ملائک فرموده بود که من روی زمین جانشین قرار میدهم (سوره بقره - آیه 28)، پیش از آن که در بهشت قرار گرفتن انسان مطرح باشد.
2- بهشتی که حضرت آدم در آن سکونت داشته، بهشت اُخروی نبوده و بهشت برزخی بوده است. (زيرا بهشت اُخروی هرگز جای ابلیس نمیباشد و آنجا محدودهای نیست که شیطان و شیطنت و عصیان در آن راه داشته باشد؛ اساسا خیال باطل و نافرمانی در آن جا وجود ندارد.) (آیت الله جوادی، تفسیر تسنیم، ج 3، ص 337)
از سوی دیگر کسی که به جنت الخلد (بهشت جاويدان) وارد شود، دیگر خارج نخواهد شد (همان، ص 329) ؛ پس بهشتی که آدم و حوا در آن بودهاند، بهشتی برزخی بوده است و اسکان در این بهشت از همان ابتدا اسکانی موقّت برای پیمودن مرحلهای آزمایشی بوده، تا آدم با مکرها و حیلههای دشمن خود آشنا شود و تلخی عصیان و آثار درد آور آن را بچشد و نیز راه توبه و بازگشت را بیآموزد (همان، ص 335)، یا این که لذت بهشت و نعمتهای بهشتی را به انسان بچشاند تا شوق رسیدن به آن (بهشت) و ترک هواهای نفسانی را در درون انسان زنده نگه دارد و به انسان بفهماند که جایگاه اصلی تو آنجاست و باید به آن دست یابی.
هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش بــاز جـویـــــد روزگــــار وصــــل خویش
حال بعد از این دو مقدمه، نتیجهی سخن این است که از ازل اراده و حکمت الهی بر این تعلّق گرفته بود که حضرت آدم بعد از توقف کوتاهی در بهشت برزخی، به دنیا منتقل شود، تا هم او و هم نسلش در دنیا با اختیار خود اعمال خیر و شر را انجام دهند.
اما این که خداوند آدم و حوا را برای نافرمانیشان از بهشت بیرون راند، نه به خاطر آن بود که آنها دچار گناه شده باشند و خداوند آنها را به خاطر این عمل مجازات نموده باشد (اگر چنين بود میتوانستيم بگويیم که خداوند میتوانست به واسطه جایزالخطا بودن انسان یا به واسطه توبهای که كردند، آنها را مورد عفو و بخشش قرار داده و دوباره به بهشت باز گرداند)، بلکه بیرون آمدن از بهشت و ساکن شدن در زمین یک اثر وضعی و تکوینی خوردن از آن درخت بود و اثر وضعی و تکوینی خود به خود بر یک عمل مترتب میشود.
جهت توضیح بیشتر دو نکته را بیان میکنیم :
1- اوامر و نواهى الهى دو قسم است :
الف - مولوى یا قانونى : اين گونه اوامر و نواهی تکلیف آور بوده و خداوند به طور جدى خواستار انجام آن مىباشد و نافرمانى از آن گناه است.
ب - ارشادى : اين قسم در حقیقت تکلیفى از ناحیه پروردگار نیست، بلکه خداوند بدان وسیله آدمى را به حکم عقل یا واقعیتى تکوینى (و عینى) که نتیجه آن عمل است، ارشاد میکند؛ مانند طبیبى که به مریض دستور میدهد فلان غذا را نخور. این دستور یک تکلیف قانونى نیست که اگر خلاف کند، او را به مجازات رسانند، بلکه به این معناست که تخلف از آن با بهبودى ناسازگار است و به صورت تکوینى آثار و عوارض خود را دارد.
بهشتى که آدم و حوا در آن بوده، مرحله پیش از تکلیف و تشریع بوده است و نهى كردن جنبه ارشادى داشته است (یعنى نزدیک شدن به آن درخت و تناول کردن از میوه آن، اثر تکوینى ویژهاى داشت). از این رو به مقتضاى آیه « فَبدت لَهُما سواتهما »، پس از خوردن میوه ممنوعه، شرایط زیستى دیگرى براى آنان پیش آمد.
2- کیفر یا عقوبت سه نوع است که به تشریح دو قسم آن بر حسب نیاز مىپردازیم :
نوع اول : قراردادى است و آن عبارت است از : مقررات جزایى که در جوامع بشرى به وسیله قانونگذاران وضع گردیده است؛ مثلا سرقت مسلحانه، کیفرش زندان ابد یا اعدام است، یا براى رشوه، کلاهبردارى، قتل و امثال آن، که در کشورهاى مختلف قوانین جزایى خاصى وجود دارد. در این موارد چون مجازاتها قرار دادی است میتواند با توجه به شرایط و وضعیت مجرم و ... تغییرات یا تخفیفهايی در آن صورت گیرد.
نوع دوم : کیفرهایى که رابطه علّى و معلولى با جرم دارند؛ یعنى مجازات توسط فرد یا گروهى تعیین نشده، بلکه کیفر معلول جُرم و نتیجه طبیعى آن است. این گونه کیفرها را «مکافات عمل» یا اثر وضعى یا تکوینى گناه یا اشتباه مینامند؛ مثلا سم سبب مرگ میشود. اگر کسى به نصیحت و راهنمایى فرد آگاه و دلسوز اعتنا نکند و زهر بنوشد، خواهد مرد. مردن نتیجه طبیعى و اثر وضعى نوشیدن سم است. یا اگر کسى در حین رانندگى خوابش ببرد و به درّهاى سقوط کند و بمیرد، و یا فردى به دلیل ارتکاب فساد اخلاقى به سوزاک و سفلیس یا ایدز مبتلا شود و به رنج و تعب طاقتفرسا گرفتار شود، در هیچ یک از این موارد نمیتوان گفت : این بیچاره فقط چند دقیقه مرتکب جرم شده یا خوابش برده و یا خطا کرده و انسان جایزالخطاست، پس چرا به کیفر مرگ یا تحمل رنج و سختى جانکاه گرفتار شده است! این جا حساب علت و معلول است.
مسأله تناسب جرم با کیفر مربوط به کیفرهاى قراردادى است، نه کیفرهاى واقعى و ذاتى که نتیجه و لازمه و معلول عمل هستند.
با توجه به دو مقدمهی ذکر شده، نتیجه میگیریم که رانده شدن از بهشت و شرایط زیستى که براى آدم و حوا - و به پیروى آن براى فرزندانش - پیش آمد، نتیجه طبیعى و اثر وضعى و تکوینى فعل آن دو بوده است، نه عقوبت قراردادى، تا بحث تناسب کیفر با جرم و نافرمانى، یا خطايی و غیر خطايی بودن و یا عادلانه و غیر عادلانه بودن آن مطرح شود. (خداوند در قرآن كريم میفرماید : با خوردن از آن درخت عیبهاشان آشکار شد.)
گردآورنده: دنیاها، دانشنامۀ فارسی | www.donyaha.ir